جعفر صابری/بدل

ساخت وبلاگ

بدل

 

دوستی داشتم که یک مغازه نقره فروشی داشت و گاهی برای دیدنش به سراغش میرفتم و جالب بود خیلی ها می آمدند و سراغ بدلیجات را از او می گرفتند ولی او میگفت ما فقط نقره می فروشیم !

روزی از او پرسیدم که چرا با توجه به درخواست های زیاد بدلیجات که تازه هم مد شده شما این گونه جنس ها را برای فروش نمی آورید و او در یک کلام گفت کار ما فروش بدلیجات نیست ! فقط نقره!

بعد ها توضیح بیشتری داد که کار دشواری است چون مشتری مدام می پرسد آقا این بدله یا نقره ؟ و ما مدام باید توضیح بدهیم .

قریب به بیست سالی از آن روز ها می گذرد و من به این نتیجه رسیدم که یکرنگی و یک جنس بودن بهتر از چند رنگی است و ای کاش ذات ما فقط یک جنس داشت.یا طلا بودیم ، یا نقره و یا بدل !گرچه بدلیجات بسیار زیبا و گاه از طلا هم زیبا تر است اما در نهایت بدل هستند ! نه اینکه بدل بودن بد است اما این که چند رنگ باشی بد است اینکه خود را به جای جنس دیگری جا کنی بد است اگر نقره ای نقره باش و اگر بدلی، بدل خوب باش همین !

خیلی ها در ابتدای  زندگی شان  جنس خودشان را به دروغ معرفی میکنند و به مرور زمان رنگ می بازند و ماهیتشان مشخص میشود. او از اول همان بود که بود ! با فریب  دیگران  جنس خود را طلا معرفی کرده بود و امروز بعد از گذشت زمان حتی دیگر یک بدل خوب هم نیست. دوستی می گفت برای ازدواجمان پولِ لازم را نداشتم و ناچار چند سرویس بدل برای همسرم خریداری کردم و سالها گذشت روزی برای خرید خانه ،زنم بدون اینکه به من بگوید رفت بود تا با فروش طلا هایش به من کمک کند که متوجه میشود همه ی آنها بدل بوده و کار بالا میکشد و امروز زنش از او جدا شده بود!نمیدانم شاید حق با همسر او بود که چرا در طول این مدت لااقل بعد از ازدواج راستش را به زنش نگفته بود !

رفیقی می گفت انگشتری الماس و گرانقیمتی را برای همسرم خریده بودم ،همان روز اول گفت: انشاءالله بندازم دست عروسم!ولی چند سال بعد متوجه شدم انگشتر  را فروخته دلم شکست نه برای آنکه انگشتر را  بدون اجازه من فروخته بود، بلکه برای اینکه مدتها موضوع را از من مخفی میکرد و بعد هم گفت: مال خودم بوده و اختیارش را داشتم .دوستم میگفت کاشکی بدل بود لااقل ارزشی برای فروختن نداشت.

 یادم هست سالها پیش با خانواده در سفر بودیم که به دلایلی دولت پهلوی جلوی پرداخت حقوق مرحوم پدرم را گرفته بودند و او ناچار شد برای  تهیه هزینه برگشتن ازسفر حلقه  خود را بفروشد و سالها این موضوع رنجش میداد !

بدون شک هرکدام از ما در زندگیمان خاطرات تلخ و یا شیرینی از این گونه موارد داریم اینکه جنس زیور آلاتمان چه باشد مهم نیست مهم این است که جنس خودمان چه می باشد!

چقدر خالص و یکرنگ هستیم و چقدر به ارزش واقعی خودمان اعتقاد داریم ، تا چه اندازه واقعی هستیم و در گذر زمان رنگ نمی بازیم !

در پایان میگویم به سلامتی زغال که باهمه سیاهی یکرنگه نه تخم مرغ که ذاتش دورنگه!

یا حق

جعفر صابری  

[ دوشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۷ ] [ 10:53 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]

کرامت انسانی

 

شما اگر به سراغ یک کارگر ساختمانی بروید و سوال کنید چه خبر؟ آیا از کارت راضی هستی یا نه ؟ می گوید شکر، خیلی خسته میشوم باید هر روز کلی کار کنم و این آجر ها را با دست بالا بیندازم و خلاصه هر کاری بکنم تا این ساختمان  بزرگ ساخته شود تمام تلاش من برای یک لقمه نان است!اما اگر سراغ کارگر دیگری بروید که جهان بینی بهتری دارد می گوید  ما داریم یک ساختمان بزرگ  می سازیم که قرار است مرکز آموزشی شود و جوانان زیادی برای کسب علم و دانش به اینجا خواهند آمد گر چه چند سالی طول میکشد تا این ساختمان ساخته شود اما سالها نیز قراراست مرکز علم و دانش باشد و من افتخار میکنم که در ساخت آن سهیم هستم و از این راه برای خانواده ام امرار معاش می نمایم ویا اگر از یک راننده تاکسی سوال کنی میگوید ای بابا تو این ترافیک شلوغ دنده صدتا یک غاز عوض میکنیم تا یک لقمه نان برای زن و بچه مان ببریم. اما هستند رانند گان تاکسی که با خوشحالی می گویند شکر، من با جا به جایی آدمها و رساندنشان به مقصد کمک میکنم تا چرخ این کشور بچرخد و دانش آموزی به کلاس درسش برسد، استاد برای تدریس برود پزشکی به مریضش کمک کند و خلاصه من از این راه نان برای زن و بچه خود تأمین میکنم و جالب است در همین صنف من دیده ام افرادی را که چند کار دیگر هم انجام میدهند مشاوره خانواده هستند ، کتاب و مجله در اختیار مسافران قرار میدهند و یا داخل فضای تاکسی خودشان را تبدیل به یک گلخانه نموده اند یا صبحانه  رایگان به مسافران میدهند و تازگی دیدم راننده تاکسی که بر روی شیشه عقب تاکسی اش نوشته بود بزن آن لبخند قشنگه رو... و یک تراکت بزرگ هم درست کرده بود و در ترافیک های شلوغ شهر دستش را بیرون می آورد و آن تراکت را بالای سرش میگرفت تا راننده های دیگر با دیدن آن نوشته لبخند بزنند.

این تفاوت نگاه بین انسان ها است که کرامت انسان بودنشان را به نمایش می گذارند و چه شایسته است که انسانها حس خوب از سود مند بودن داشته باشند.

زنده یاد صمد بهرنگی جمله ی زیبایی دارد که : درد من حصار برکه نیست ، درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده ...!

اگر انسان خود را در یک روستای کوچک  محصور نماید تا پایان عمر رشد نمی کند و بدانچه هست قانع می ماند اما با کسب علم و دانش و فهم و شعور بیشتر و مطالعه  ،دیدن و شنیدن ،گشتن  می فهمد که جهانی به مراتب بزرگ تر و پویا تر است که می تواند در آن به آموختن بیشتر بپردازد و در همین راستا آموخته هایش را بیاموزد و هر روز بیشتر ترقی و رشد نماید ،شرافت و افتخار انسان در آن است که بین ملاًامکان منشاً خیری گردد ،در عالم وجود چه چیزی بالاتر و بهتر از آن که انسان خود را منشأ خیرات و برکات نسبت به دیگران یابد و هرشب وقتی در بسترش می آساید خوش باشد که منبع خیری برای دوستی بوده و گره از کار انسانی گشوده و لبخندی بر لبی نشانده است!

جای بسی تأسف است که انسان مقام شامخ انسانیت خود را فراموش نموده و دلخوش از آن باشد که تنها برای بدست آوردن مالی  خدمت نموده ،حضرت علی (ع) در جمله ای می فر ماید عبادت نه از برای معامله با خدا شایسته است یعنی این که من نماز  نخوانم که اجرش را ببرم و یا یتمی را دل خوش نکنم که  خدا اجرش را بدهد و یا جهاد نکنم که در بهشت با حوریان همنشین شوم ! چه زیباست مقام انسانی که انسانیّت را شناخته و عبادتش از روی قدردانی از خالقی است که هر چه شایسته بوده              پیشا پیش به او داده و او با نمازو خدمت به خلق در واقع نشان میدهد قدر دان آن خالق یکتا است و لاغیر.چه شایسته است به یاد بیاوریم وقتی را که نیازمندانه دست هایمان را به سوی خدا بلند میکنیم و در رختخواب  هم عبادت  میکنیم و یا پای پیاده مسیری را می پیمائیم تا حاجتمان روا شود و همه این ها برای کسب نیاز هایمان است نه رضایت خالقمان !

ذات بشر جستجو گر و به دنبال دانستن و خواستن است و این گونه بوده که وی توانسته هر روز به اکتشافات و اختراعات گوناگون دست یابد ،از طرف دیگر بوجود آوردن قوانین و مقررات ،زبان ، رنگ ،مرز ،دین ،ایدئولوژی و خلاصه همه این موضوعات در قالب یک برنامه تعریف شده است که ما بدان دل خوش هستیم گاهی وقت ها با حسرت می گوئیم ای کاش در فلان کشور خارجی زندگی میکردیم و آنها این طور هستند یا آن طور زندگی میکنند. اما به این نمی اندیشیم که بیش از هرچیز هر ملتی که به قوانین و دستورالعمل های اجتماعی اش احترام بگذارد از نظم و آرامش بیشتری برخوردار است ،فرهنگ سازی این موضوع با دولت ها و مسئولین است و در همین خصوص قوانین سختی را برای مسئولین  در نظر میگیرند که نکند خلافی مرتکب شوند ! نقش رسانه ها در افشاگری و برخورد با مسئولین و افراد متخلف هم بشدت پررنگ است و این گونه است که مردمان بعضی از کشور ها در جهان از امنیت و آسایش بیشتری برخوردار هستند و امید واریم همه جهانیان به این امنیت و آسایش دست یابند واین مهم اجراء نمی شود مگر با اصلاح رفتار فرد ،فرد ما !   اگر ما خلاف کوچک یا بزرگی مرتکب میشویم به تربیتمان  بر میگردد،گفتن این موضوع که دیگران میکنند ،چرا ما نکنیم و مطالبی از این دسته دردی بزرگ می باشد که باید درمان گردد و انسان ها بخصوص ملت هایی مانند ما که دارای فرهنگ و اصالت هستند بیشتر بدان بیندیشند .

 ما می توانیم الگوهای رفتاری خود مان را تقویت نمائیم ،ما ملتی هستیم که در مهمان نوازی و همنو ع دوستی زبانزد         بوده ایم؛ما ملت خدا پرستی بوده و هستیم  که بشدت عاشق کشور و خاکمان می باشیم پس به کرامت انسانی خود بیندیشیم و بیش از گذشته در حفظ و نگهداریش کوشا باشیم و بکوشیم تا جهانیان از ما الگو بگیرند ،دروغ را در بین خود ریشه کن نمائیم و از ریا کاری دور شویم ،دست گرفتار اطرافیانمان را بگیریم و از ربا و نزول پرهیز کنیم برای  بیشتر داشتن، پا روی حق و حقیقت نگذاریم وانسان دیگری را دچار مشکل نسازیم  به کم اما حلال و طاهر دلخوش باشیم و تقلای بدست آوردن بیشترننمائیم به ناموس و حرمت دیگری چشم طمع نیندوزیم و به داشته هایمان قانع باشیم. تن و جانمان را به ارزان نفروشیم ، از الفاظ زیبنده در بین خودمان استفاده کنیم و از گفتن کلمات ناشایست و افتراء به یکدیگر بپرهیزیم و بدانیم که وای اگر از پس امروز بُود فردایی !

 یاحق

جعفر صابری

[ دوشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۷ ] [ 10:52 ] [ برگرفته از نوشته های دکتر جعفر صابری ]
هفته نامه همسر...
ما را در سایت هفته نامه همسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsarmagazingo بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 21:38